Thursday, January 29, 2009

...اگر مي دانستي


اگر مي دانستي که چقدر دوستت دارم سکوت را فراموش مي کرديتمامي ذرات وجودت عشق را فرياد مي کرداگر مي دانستي که چقدر دوستت دارم چشمهايم را مي شستيو اشکهايم را با دستان عاشقت به باد مي دادياگر مي دانستي که چقدر دوستت دارم نگاهت را تا ابد بر من مي دوختي تا من بر سکوت نگاه تو رازهاي يک عشق زميني را با خود به عرش خداوند ببرم اي کاش مي دانستياگر مي دانستي که چقدر دوستت دارم هرگز قلبم را نمي شکستيگر چه خانه ي شيطان شايسته ي ويراني استاگر مي دانستي که چقدر دوستت دارم لحظه اي مرا نمي آزرديکه اين غريبه ي تنها , جز نگاه معصومت پنجره ايو جز عشقت بهانه اي براي زيستن ندارداي کاش مي دانستي اگر مي دانستي که چقدر دوستت دارم همه چيز را فدايم مي کردي همه آن چيز ها که يک عمر بخاطرش رنج کشيده اي و سال ها برايش گريسته اي اگر مي دانستي که چقدر دوستت دارمهمه آن چيز ها که در بندت کشيده رها مي کردي غرورت را ... قلبت را ... حرفت را اگر مي دانستي که چقدر دوستت دارمدوستم مي داشتي همچون عشق که عاشقانش را دوست مي داردکاش مي دانستي که چقدر دوستت دارم و مرا از اين عذاب رها مي کردياي کاش تمام اينها را مي دانستي

0 comments: