Friday, September 11, 2009

...ازینهمه که نیستی

١
تو از بیخ گوشم گذشتی که مُردم...
به قلبی که بی دلیل می طپد بگو ,
من از تو مرده ام ,
بی دلیل...

٢
میان هر نفسی که می کشم
همهمه ای هست,
که از همه پنهان...
از تو چه پنهان,
میان هر نفسی که می کشم,
تو هستی,
که می کِشم تو را
که می کشی مرا...
٣
نیستی که بریزمت روی عمیق ترین زخمم
نیستی که نمیرم,
نیستی ...
ازینهمه زخمهای خالی نه,
ازینهمه که نیستی,
مُردم...

...تو در منی سالهاست

١
جرمت را نمی دانم,
تو هم ندان...
اما اینجا سلّول دِنجیست
که تو هم مثل من
عاشق میله هاش می شوی.
به بَند زمین خوش آمدی...
٢
ازین تکرار که تو را تا تو
و مرا تا بی تو
تا بی تاب
تا تکرار اینهمه تو می رساند،
به تو می رسم
که تکرار شوی ، اما نمی شوی
تو تکرار نمی شوی...
٣
تو گمشده ی همه ی آدمهایی،
و هر کس
چیزی شبیه تو را پیدا می کند،
به کسی نگو،
تو در منی سالهاست،
دور از دست همه ....
۴
از خیابانهای این شهر...
بُگذریم...
از مردم این شهر که بُگذرم
از تو هم گذشته ام...

...در دلم جنگلی دارد می سوزد

١
اینجا
کنار همین دوردست
دستی هست
که مرا می گیرد
پس من چرا دست خودم نیست
که بگیرم
ازین دور
دستت را ؟...

٢
در دلم جنگلی دارد می سوزد
که روی تن تمام درختانش
زخمهایی هست
که نام تو را تکرار می کنند...
من در دل این جنگل
دلم
دارد
می سوزد...

٣
ـ تصویر آخر ـ
فرو ریخته ام،
فاتحان روی تلّی از من ایستاده اند
و عکس یادگاری می گیرند ...

ـ تصویر اول ـ
عمارتی شده ام
که بین بند بند آجرهام
استخوان های شکست خوردگان را
درد می کشم ...

...ترس

دست تمام درختان خسته به دستم,
قدم می زنم با تو در ذهن این باد...
اینجا که افتاد برگی به پای تو,
من, خش خشِ بی صدای دو فریاد..
فریاد
فریاد
وترسِ من از درد بیداد...
اینجا نوشتم تو می آیی و می بری
گرد و خاک مرا تا به دریا...
و می شو ری و شور دریا که لب می زنم,
می شوم آب
می شوم تو
و تو می شوی ما
و ما, خش خشِ بی صدای دو فریاد..
فریاد
فریاد
وترسِ من از درد بیداد...