منم میخوام ادامه بدم
خیلی دلم گرفته ...
خیلی ... روزها ... ماه ها ميگزره
ماه و ... روزه که...خیلی سخته ...
نباید بگم گفتنش دردی را دوا نمیکند
فقط اشک هایم را روان میکند
با دیدن یه نوشته که هیچ ربطی به من نداشت اینجوری شدم
کاش کنجکاوی نمیکردم
خیلی وقته که تنهام...
خیلی وقته که دلتنگم
اما چه میشه کرد؟؟
واقعا راه حل من چیه؟؟
شاید به قول یه آدم به ظاهر شاعرخودم
روزها می گزرد! دیگر امیدی نیست
هیچ امیدی نیست
حتی به قدر یک نگاه به قدر نشانه ای برای حضور! امیدی نیست
به هیچ چیز امید نیست
روزها میگذرد! فراموشی بهترین کار است
فراموشی دارویی تلخ اما به ظاهر كارساز است
اميدي براي بازگشت
اميدي براي شروع دوباره
ديگر نيست
تنها خاطراتي براي از پاي انداختم
براي از زندگي سير شدنم
تنها براي آزارم
از آن روزها تنها خاطره مانده است ...
ادامه داشت
يه لحظه حس كردم خيلي خالي شدم
يه لحظه از خودم بدم اومد
يه لحظه لحظه ثانيه يه حرف يه نوشته
من بچه ام ولي نميخوام بزرگ بشم
نميخوام
از اين روزها بدم مياد
كاش بگذره ميدونم بعد از اين روزها روزهاي خوبي دارم
نميخواستم بگم ولي دارم ميرم...
از اين شهر شایدم اصلا" از اين كشور
موندنم تا چند ماه صد در صده اما براي هميشه ،نه، فکر نکنم
درگيرم دوست دارم برم ولي از بيشتر تنها شدن ميترسم
از دور شدن ميترسم
چرا بعضي وقتا اينجوري ميشم؟؟دلم ميخواد زار زار به حال خودم گريه كنم
احساس پوچي ميكنم اما چرا؟؟؟از اين مردم از اين شهر از ... از اين روزها ... خسته ام